دلباخته

همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزم

آن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم

بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم

کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو

تا لبخند عاشقی بر روی لبانم بنشیند

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1398برچسب:,ساعت 13:52 توسط سحر| |

دلم پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد

دلم آواز می خواهد

دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد

دلم بی رنگ و بی روح است

دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد

نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:44 توسط سحر| |

نمیدانم که من در کجای قلب تو هستم ؟

نمیدانم که من چه جایگاهی برای تو دارم ؟

ولی تو تمام وجود و روح و قلب من هستی !

ای عشق من ای معبود من

دوستت دارم ، تا بودم و هستم دوستت دارم !

برایت جان میدهم تا در آغوش تو بمیرم !

که مردن در آغوشت را دوست دلرم !

من آرامش خود را در وجود تو پیدا کردم !

تو تمام وجودم را آتش زدی !

ولی با همان آتش وجودم دوستت دارم !

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:26 توسط سحر| |

همین که هستی
همین که لا بلای کلماتم
نَفَس میکشی
راه میروی
در آغوشم میگیری
...
...

همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست

همین که کلماتم از بی "تو"یی
یتیم نشده اند
کافی‌ست برای یک عمر آرامش ؛

باش!

حتی همین قدر دور

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:21 توسط سحر| |

The image “http://kolbeyeeshgh.persiangig.com/image/bi-to.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:12 توسط سحر| |

ای کاش آشنایی ها نبود

یا به دنبالش جدایی ها نبود

یا مرا بااو نمیکردی آشنا

یا مرا ازاو نمیکردی جدا

 

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:7 توسط سحر| |

بیا نقش بازی کنیم

من در آغوش تو

طلب بوسه میکنم

تو هم بی هوا

در من هیچ شو

بگذار یک سکانس

.....

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:3 توسط سحر| |

عشق چیزی نیست که در غالب کلمات گنجانده شود

عشق را میتوان در چشمان اشک الود و اندوهگین یک عاشق

مشاهده کرد...                                           

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:55 توسط سحر| |

نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:51 توسط سحر| |

زیر اسم خودم خط کشیدم که مهم شوم...فکر کردند غلط املایی ام ؛ پاکم کردند...!!!

نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:,ساعت 21:52 توسط سحر| |

اینجا شهریست ...

که اگرکسی از غم زانوهایش را بغل کند ؛

بجای محبت

پول خورد جلویش می اندازند ...

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط سحر| |

سخت ترین کار دنیا

 بی محلی کردن

 به کسی است

 که با تمام وجود

 

دوستت دارد

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط سحر| |

 

می گوینــــد: "دل بــــه دل" راه دارد ...!

پــــس چــــرا وقتــــی ;

"دلــــم" را شکستــــی ,

"دلــــت" نشکســــت ؟!!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:,ساعت 13:30 توسط سحر| |

 

ای کـاش تـنـهــا یـکــــنـفــر...

هــم در ایــن دنـــــیــــا مـــرا یــاری کـنــد ..

ای کـــاش مـــی تـــوانــستـــم ...

بــا کـسـی درد دل کـنـــم تـــا بـگــویـــم کــه ...

مــن دیــگــر خـســتـــه تـــر از آنـــم کـــه زنـــدگــی کـنـــم

تـــا بـــدانـــد غــم شـبــهـــا یــــم را....

تــــا بــفــهــمـــد درد تــــن خــستـــه و بـیــمــــارم را .....

قــانـــون دنــیـــا تــنـــهــایـــی مـــن اســـت

تنهایی محض

و تـنــهــــایــی مـــن قـــانـــون عــشـــق اســـت....

و عــشـــق ارمــغـــان دلــدادگــیــســت......

و ایـــن ســـرنــــوشـــت ســـادگـیــســـــت

 

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .
صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .

ادامه مطلب
نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

هیچ چیز بدتر از این نبود كه...

بعد از تو با كسانی بنشینم و ...

بیخودی بگویم" عیبی ندارد، تجربه شد"...!!

خیلی سخته تظاهر...

 

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

روزي که زمانه عشقمو ازم ربود,هيچ نفرتي توي دلم ازش نبود....


ادامه مطلب
نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

نمی بخشم

 


قبـــــــــــــــــــــــول کن

قبول کن

هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ کس

زندگی اش را

جانش را

به راحتی نمی بخشد...

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

 

جسارت می خواهد ...

 

 

نزدیک شدن به افکار دختری



که روزها



مردانه با زندگی می جنگد !



اما .... شب ها



بالشش از هق هق های دخترانه خیس است ... !!!

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

ای که به دلم صفا دادی
ای تويی که چشمانم رو باز کردی
من چی بگم ز دست تو
که منو در اين تنهايی کشتی
ای که تو تو رويام هستی
ای که تنها ترينم هستی
ای که بی تو بام سخته تصور
ای کاش مي دونستی
ای کاش می دونستی بی تو چه حالی دارم
ای کاش می فهميدی تويی نفس زندگيم
ای کاش می دونستی تويی اميد فردای من
ای که بی تو مانند پرنده ای در قفسم
ای کاش حتی در مرگ هم در کنارت بود قسمتم
ای که تو رفتی اما نرفت خاطرت ز یادم
ای که بی تو دارم مجنون می شم
ای که تو مانند غذای روزانه ام بودی برام
ای که تو مانند اکسیژن بودی واسم
چرا ... چرا مرگ کرد مارو جدا زهم
چرا ...
چرا مرگ هم کرد مارو جدا زهم
...

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

خیلی سخت است بدانی هیچوقت به آن کسی که خیلی دوستش داری نخواهی رسید....


ادامه مطلب
نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |

مرا صرف کن
صرف کن مرا...
تا ببینی
چند بخش شده ام!
تا ببینی
چگونه واج هایم
چگونه واژه هایم
مانده اند هاج و واج !
صرف کن مرا
تا بدانی
بر روی آمالم ،
بر انتظاراتم ،
چه مــــدی کشیده شده است!
صرف کن مرا
تا بخوانی...
بر زخم هایم ،
بر درد هایم ،
مُهر تشدید است !
صرف کن مرا
 تا بفهمی
بر روی تمام بغض هایم ،
همه ی فریادهایم
ساکن است...
آری ؛
مرا صرف کن
صرف کن ومپرس
که چرا امتداد خاطراتت
نقطه چین است...؟!
...
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


 

نوشته شده در 4 دی 1391برچسب:,ساعت 16:6 توسط سحر| |


Power By: LoxBlog.Com